« گروه فعلی »

یادآوری: مهم ترین عضو گزاره، « گروه فعلی » است که دست کم از یک بن و شناسه، درست شده است.
یادآوری:
هر فعل دارای پنج ویژگی است، یعنی از پنج نظر به ما اطّلاعات می دهد:
۱) شخص
۲) زمان
۳) گذر
۴) وجه
۵) معلوم و مجهول

یادآوری:
هر فعل سه زمان اصلی دارد:
۱) ماضی
۲) مضارع
۳) آینده

زمان های ماضی، عبارت اند از:
۱) ماضی ساده
۲) ماضی استمراری
۳) ماضی بعید
۴) ماضی التزامی
۵) ماضی نقلی
۶) ماضی مستمر

زمان های مضارع، عبارت اند از:
۱) مضارع اخباری
۲) مضارع التزامی
۳) مضارع مستمر

خواندن ادامه »

زبان فارسی ۳ – رشته ادبیات و علوم انسانی

زبان فارسی ۳ – رشته ادبیات و علوم انسانی

« گروه فعلی »

یادآوری: مهم ترین عضو گزاره، « گروه فعلی » است که دست کم از یک بن و شناسه، درست شده است.
یادآوری:
هر فعل دارای پنج ویژگی است، یعنی از پنج نظر به ما اطّلاعات می دهد:
۱) شخص
۲) زمان
۳) گذر
۴) وجه
۵) معلوم و مجهول

یادآوری:
هر فعل سه زمان اصلی دارد:
۱) ماضی
۲) مضارع
۳) آینده

زمان های ماضی، عبارت اند از:
۱) ماضی ساده
۲) ماضی استمراری
۳) ماضی بعید
۴) ماضی التزامی
۵) ماضی نقلی
۶) ماضی مستمر

زمان های مضارع، عبارت اند از:
۱) مضارع اخباری
۲) مضارع التزامی
۳) مضارع مستمر

« روش گذرا کردن برخی از افعال ناگذر »
با افزودن تکواژ گذرا ساز « انـ » ، به بن مضارع برخی از فعل های ناگذر، می توان آن ها را گذرا به مفعول کرد؛ مثال:

گنجشک می پرد–> گنجشک، جوجه اش را می پراند.
گنجشک پرید –> گنجشک، جوجه اش را پراند ( پرانید )

« گذرای سببی »

به برخی از فعل ها با آن که گذرا به مفعول هستند می توان تکواژ « انـ » را اضافه کرد، در این صورت، علاوه بر مفعول، به « متمّم » هم احتیاج پیدا می کنند ( گذرا به مفعول و متمّم می شوند )
؛ مثال:
او دارو را خورد–>او دارو را به کودکش خوراند. ( فعلی که گذرا باشد و تکواژ « انـ » را هم بپذیرد، اصطلاحا گذرای سببی نامیده می شود. )
به برخی از فعل ها که گذرا به متمّم اند نیز می توان تکواژ « انـ » را اضافه کرد، در این صورت، علاوه بر متمّم، به « مفعول » هم نیاز خواهند داشت. ( گذرا به مفعول و متمّم می شوند ) ؛
مثال: او از تاریکی می ترسد –> او را از تاریکی می ترساند.
این کاغذ به دست می چسبد –> این کاغذ را به دست می چسباند.
از گرداب گناه رهید –>او را از گرداب گناه رهاند.
از اسارت رست –> او را از اسارت رهاند.
گاهی هنگام اضافه شدن تکواژ « انـ » ، تغییر مختصری در بن فعل ایجاد می شود؛ مثال: می نشیند –>می نشاند. ( بن مضارع « نشین » به « نش » خلاصه شده است. )
نکته ی بسیار مهم: برخی فعل ها با « انـ » گذرا نمی شوند و از مصدر دیگری به عنوان گذرای آن ها استفاده می شود؛ مثال:
افتادن –> انداختن
صندلی افتاد –> او صندلی را انداخت
رفتن –> بردن
علی رفت –> او علی را برد آمدن –> آوردن مهدی آمد –> او مهدی را آورد
ماندن –> گذاشتن
کیف، آن جا ماند –> او کیف را آن جا گذاشت

« ساختمان فعل »

یادآوری: فعل از نظر اجزای تشکیل دهنده ی آن، سه نوع است:
۱) فعل ساده
۲) فعل پیشوندی
۳) فعل مرکّب

فعل ساده، آن است که بن مضارع آن، تنها یک تکواژ است.
چند نمونه فعل ساده: شنیده ام ( بن مضارع –> شنو ) / رفته بودند ( بن مضارع–> رو ) / می خواندیم ( بن مضارع –> خوان )

فعل پیشوندی، آن است که پیش از فعل ساده، یکی از تکواژهای« بر، در، باز، فرا، فرو، وا، … » آمده باشد.
چند نمونه فعل پیشوندی: برآمد، درآمد، بازگرداند، فروگرفت، فراگرفت، وارفت.

گاهی پیشوند، معنای تازه ای به فعل ساده نمی افزاید؛ مثال: شمرد، برشمرد / افراشت، برافراشت.

گاهی پیشوند، معنای فعل ساده را عوض می کند؛ مثال: افتاد، برافتاد / انداخت، برانداخت / رفت، دررفت / ، / گشت، بازگشت / گذشت، درگذشت .

فعل مرکّب، از افزودن یک یا چند تکواژ آزاد، به فعل ساده یا پیشوندی ساخته می شود، به بیان دیگر، در ساختمان آن، دست کم دو تکواژ آزاد وجود دارد. چند نمونه فعل مرکّب: روی داد، دراز کشید، لمس کرد.

« تشخیص فعل ساده و مرکّب »

برای تشخیص فعل ساده و مرکّب از یک دیگر، باید به دو ویژگی « گسترش پذیری » و « نقش پذیری » توجه داشت.
توضیح ویژگی « گسترش پذیری » : اگر جزء همراه فعل، جزء دیگری بپذیرد، فعل جمله، ساده است.

مثال: در جمله « او هم حرف زد » ، می توان به کلمه ی « حرف » ، جزء دیگری افزود و مثلا گفت: « او هم حرف خوبی زد » پس فعل جمله « حرف زد » نیست؛ فعل ساده ی « زد » است.

توضیح ویژگی « نقش پذیری »: اگر جزء همراه فعل، نقش دستوری مستقل داشته باشد، فعل جمله، ساده است. برای مثال، در همان جمله ی « او هم حرف زد » ، کلمه ی « حرف » نقش مفعول را در جمله دارد.

اگر جزء همراه فعل، این ویژگی ها را نداشته باشد، فعل جمله، مرکّب است؛ برای مثال، نمی توان در جمله ی « حادثه ی مهمّی روی داد » ، به کلمه « روی » جزئی را اضافه کرد؛ هم چنین این کلمه نقش دستوری مستقلّی در جمله ندارد.

* تشخیص نوع فعل باید در جمله صورت بگیرد.

پاسخ خودآزمایی درس ( ۳ )
۱- برای نهادهای زیر، فعل مناسب بیاورید . علّت مفرد و جمع بودن فعل ها را توضیح دهید.
« استادان، استاد، آجرها، گل ها، هیچ کس، هیچ یک از، گروه »

پاسخ: استادان، از دانشجویان برگزیده، تقدیر کردند. ( برای نهاد جاندار جمع، فعل فقط به صورت جمع می آید. )

استاد تشریف آوردند. ( به منظور احترام، برای نهاد جاندار مفرد، فعل به صورت جمع می آید. )

آجرها با کامیون حمل می شود / می شوند. ( برای نهاد بی جان و جمع، فعل به صورت مفرد و نیز جمع می آید. )

گل ها مصنوعی است / هستند. ( برای نهاد بی جان و جمع، فعل به صورت مفرد و نیز جمع می آید.

گل ها در مقابل نیش زنبور اخم نمی کنند. ( برای نهاد بی جان و جمع، وقتی حالات انسانی به آن نسبت داده می شود، فعل فقط به صورت جمع می آید. )

هیچ کس حرفی نزد. ( برای نهاد اسم مبهم هیچ کس، فعل به صورت مفرد می آید. )

هیچ یک از دانش آموزان برای امتحان آمادگی نداشتند. ( برای نهاد اسم مبهم هیچ یک، وقتی پس از آن، « از » و « متمّم » جاندار بیاید فعل به صورت جمع می آید. )

گروه با این پیشنهاد موافقت کرد. ( برای نهاد اسم جمع گروه، فعل به صورت مفرد می آید. )

۲- دو جمله مثال بیاورید که در آن ها، نهاد و متمّم حذف شده باشد.

پاسخ: من(نهاد) نامه ها را به او(متمم) دادم –> نامه ها را دادم.
اگر تو(نهاد) این موضوع را به او(متمم) بگویی، حتما ناراحت می شود –> اگر موضوع حرف را بگویی،حتما ناراحت می شود.

۳- فعل های مجهول زیر را به معلوم تبدیل کنید و برای هریک از آن ها نهاد مناسب بنویسید.
« گرفته شده است- گفته می شد- جوشانده شده بود- برده خواهد شد »

پاسخ: گرفته شده است –> گرفته است –> او جایزه ی خوبی گرفته است.
گفته می شد –> می گفت –> دبیر، خاطرات خود را برای ما می گفت.
جوشانده شده بود –> جوشانده بود –> او شیر را جوشانده بود.
برده خواهد شد –> خواهد برد –> شما این همه وسیله را به تنهایی خواهید برد؟

۴- جملات زیر را ویرایش کنید.

پاسخ: ۱) او در منزل استجاره ای (–> استیجاری ) زندگی می کند و در ابتدای هر ماه با صاحب خانه اش تصفیه حساب (–> تسویه حساب ) می کند.
۲) مسّ (–> مسح ) سر و پا، از اعمال وضوست.
۳) همه بچّه ها به او احسن (–> احسنت ) گفتند.

نکته هایی در مورد آزمون زبان فارسی

سئوالات کتاب زبان فارسی ۳ در چهار بخش طرح می شود و دانستن درس های مربوط به این چهار بخش می تواند کمک موثری برای دانش آموزان در چگونگی مطالعه ی آن باشد . به همین جهت درس های مربوط به هر بخش را در این جا می آورم.

امیدوارم مورد پسند واقع شود .

خواندن ادامه »

نکته هایی در مورد آزمون زبان فارسی

سئوالات کتاب زبان فارسی ۳ در چهار بخش طرح می شود و دانستن درس های مربوط به این چهار بخش می تواند کمک موثری برای دانش آموزان در چگونگی مطالعه ی آن باشد . به همین جهت درس های مربوط به هر بخش را در این جا می آورم.

امیدوارم مورد پسند واقع شود .

الف ) زبان فارسی ۳ تخصصی انسانی

۱ – بخش زبان شناسی : درس های اول – پنجم – چهاردهم – بیست و سوم ۴ نمره

۲ – بخش نگارش : درس های چهارم – هشتم – دهم – سیزدهم – شانزدهم – هجدهم – بیست و یکم – بیست و هفتم ۵ نمره

۳ – املا و بیاموزیم : درس های ششم – دوازدهم – بیستم ( ظاهراً حذف است ولی در خرداد ۸۶ ۷۵/۰ و در خرداد ۸۷ ۲۵/۰ از این درس آمده است ، به خاطر بی توجهی طراح و ظلم به دانش آموزان عزیز . ) – بیست و پنجم برای املا ۱ نمره

تمام بیاموزیم ها ۲ نمره در مجموع ۳ نمره

۴ – دستور : درس های دوم – سوم – هفتم – نهم – یازدهم – پانزدهم – هفدهم – نوزدهم – بیست و دوم – بیست و ششم ۸ نمره

درس های ۲۰ و ۲۴ حذف است .

ب ) زبان فارسی ۳ عمومی تجربی – ریاضی

۱ – زبان شناسی : درس های اول – – سیزدهم – بیست و دوم ۴ نمره

۲ – بخش نگارش : درس های سوم – هفتم – نهم – دوازدهم – پانزدهم – هفدهم – بیستم
۵ نمره

۳ – املا و بیاموزیم : درس های پنجم – یازدهم – نوزدهم – بیست و چهارم برای املا

تمام بیاموزیم ها در مجموع ۳ نمره

۴ – بخش دستور : درس های دوم – ششم – هشتم – دهم – چهاردهم – شانزدهم – هجدهم – بیست و یکم – بیست و پنجم ۸ نمره

درس بیست و سوم حذف است .

با توجه به این که بخش زبان شناسی چهار درس است و چهار نمره دارد ، بهتر است دانش آموزان عزیز ابتدا درس های این بخش را مطالعه نمایند .

کمک آموزشی در باب زبان فارسی و آرایه ادبی

سوال: تکواژ گسسته چیست؟

پاسخ: امروز هرگاه (چنین) و (چنان) به عنوان وابسته ی پیشین یک گروه اسمی به کار روند در پایان این گروه حتما یک (ی) ظاهر می شود، از آن جا که وجود (ی) در این حالت، اجباری است نه اختیاری و نمی توان آن را در تقابل با هیچ تکواژ دیگری دانست، نباید آن را عنصری مستقل به شمار آورد بلکه باید آن را جزئی از وابسته های پیشین (چنین) و (چنان) به شمار آورد که از آنها جدا افتاده است به عبارت دیگر اگر «چنین و چنان » وابسته ی پیشین گروه اسمی باشند. همیشه با جزء گسسته خود، یعنی (ی) که در پایان گروه اسمی می آید، همراه اند و نمی تواند در این موارد (ی) را یک تکواژ مستقل بایک وابسته ی جداگانه به شمار آورد، پس به جای آن که بگوییم در فارسی دو تکواژ (چنین) و (چنان) داریم، باید بگوییم در زبان فارسی دو تکواژ (چنین …ی) و ( چنان …ی) داریم که همیشه واژه های همراه آنها در محل (…) قرار می گیرد. چنین کتابی، چنان مردی. تکواژ های چه، هر ، هیچ نیز اغلب همین وضعیت را دارند : چه آدم هایی پیدا می شوند! هر کسی برای کاری ساخته شده است . هیچ چراغی روشن نبود.

سوال: فریده و حمیده چند تکواژ است؟
پاسخ: دو تکواژ. فرید و حمید تکواژ آزاد و (ه) تکواژ وابسته اشتقاقی.
اگر بگوییم (-ِ) (ه / هه) تکواژ نیست ،باید بپذیریم که فریده و حمیده همان فرید و حمیدند در حالی که چنین نیست پس بهتر است بگوییم «-ٍ»(ه) تنها در پایان اسم های خاص، به مفهوم تانیث دلالت دارد، پس در این موارد خاص، این عنصر ، یک تکواژ به شمار می آید و از آن جا که واژه ی جدید می سازد، ( به این دلیل که نمی توان به فریده و حمیده ، فرید و حمید گفت و بعد ادعا کرد که این دو، گونه های آزاد هم اند) اشتقاقی است.

سوال: راه شناخت ساده ی مجاز چگونه است،
پاسخ: کلمه را بر می داریم و جای آن حقیقت مورد نظر را قرار می دهیم ، باید صددرصد معنی حاصل شود. به عبارت دیگر مجاز را بر می داریم و حقیقت را جای آن می گذاریم باید صددرصد معنی بدهد، مثل( کلاس، درس می خواند) از جمله (کلاس) را بر می داریم جای آن (بچه ها) می گذاریم صددرصد جمله معنی می دهد.( بچه ها درس می خوانند)
• ایران برنده شد ← تیم برنده شد.
• ( دامن از خاک بر چیدم) به جای خاک دنیا قرار می دهیم، جمله معنی می دهد ( دامن از دنیا بر چیدم). مجاز نمی تواند چند کلمه با جمله باشد مجاز یک لفظ است مثل: ( جهان دل نهاده بر این داستان) به جای (جهان) (مردم) می گذاریم. می شود (مردم دل نهاده اند بر این داستان) پس مجاز، یک لفظ است بر چند معنی که یک معنای آن حقیقی و بقیه ی معناها غیر حقیقی است.

سوال: تفاوت (نماد) و (استعاره) چیست؟
مشبه در استعاره یک چیز ودر نماد چند چیز است.
مثلا یکی عکس کبوتری می کشد و آزادی را اراده می کند، یکی دیگر کبوتری می کشد وشهادت را مطرح می سازد و دیگری شهید را اراده می کند وقتی کبوتر را در معنای استعاری شهید، شهادت، آزادی، صلح، رهایی و…… به کار می بریم، نماد است. در حالی که وقتی می گوییم ( زبادام تر، آب گل را بریخت) بادام تر، استعاره از چشم است و مشبه ، فقط چشم است.
نی در مصراع: بشنو از نی چون حکایت می کند. استعاره است یا نماد؟
بهتر است برای دانش آموزان ، خیلی نماد مطرح نشود و به راحتی بگوییم(نی) استعاره است.
( پخته وخام) در بیت زیر ، نماد است یا استعاره؟
در نیابد حال پخته ، هیچ خام پس سخن کوتاه باید والسلام
پخته وخام، صفت در معنای استعاری است. اگر پخته وخام، با هم یک کل اراده کند، کنایه است. به عبارت دیگر اگر دو کلمه متضاد در کنار هم قرار بگیرد و از آن ها یک مفهوم اراده شود، کنایه است مانند: شب و روز، کنایه از همیشه است.

سوال : منظور از چاپ سنگی چیست.
پاسخ: ساده ترین انواع چاپ که قبل از چاپ سر بی و اختراع ماشین چاپ معمول بود. که نوشته را روی یک پاره سنگ صاف صیقلی بر می گرداندند. سپس با وسایل مخصوص از روی سنگ هر چند نسخه ای که لازم بود چاپ می کردند(مقابل چاپ سربی)
جناس تام
(همگونی)جناس تام که هنری ترین گونه ی این آرایه شمرده تواند شد که دو پایه در گفت و نوشت به یکبارگی یکسان باشد( بدیع: دکتر جلال الدین کزازی)
زکوی میکده دوشش به دوش می بردند امام شهر که سجاد می کشید به دوش
دوش آگهی ز یار سفر کرده داد باد من نیز دل به باد دهم، هر چه بادباد
عشق شوری در نهاد ما نهاد جان مادر پوسته ی سودا نهاد
بنابراین زمانی بین دو کلمه جناس تام می تواند باشدکه هر کلمه در لغت نامه ی فارسی یک مدخل مستقل با معنی ویژه ی خود داشته باشد یعنی واژه ا ی با یک مدخل قاموسی، با واژه ی همسان خود در معنی استعاری، کنایی، نمی تواند جناس تام درست کند ومعنی استعاری، کنایی ، مجازی، جواز بر دریافت جناس تام نیست. مثال:
خلد گر پا خاری آسان بر آرم چه سازم به خاری که بر دل نشیند
بین در واژه ی فوق جناس وجود ندارد چون : هر دو واژه درمعنی قاموسی یکی هستند فقط در مصرع دوم خار درمعنی استعاری (عشق – درد و……) است و این معنی استعاری دال بر جناس نمی تواند باشد.
خرگم شده را بخواند کای یار اینک خرتو بیار افسار.
بین واژه های مشخص شده جناس نیست. به همان دلیل فوق
در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را شکرکان محنت بی حد و شمار آخر شد
بین دو واژه فوق جناس نیست چون هر دو در معنایی قاموسی یکی است فقط ( شمار) در مصرع اول در زنجیره ی گفتار با قرار گرفتن در کنار عبارت فعلی (در …………….نیاوردن) معنی کنایی می دهد. به تنهایی همان (شمار) است نه چیز دیگر.
( یک ره زره دجله منزل به مداین کن وز دیده دوم دجله بر خاک مداین ران)
جناس نیست.
گروه آموزشی استان زنجان

کمک آموزشی در باب زبان فارسی و آرایه ادبی

سوال: تکواژ گسسته چیست؟

پاسخ: امروز هرگاه (چنین) و (چنان) به عنوان وابسته ی پیشین یک گروه اسمی به کار روند در پایان این گروه حتما یک (ی) ظاهر می شود، از آن جا که وجود (ی) در این حالت، اجباری است نه اختیاری و نمی توان آن را در تقابل با هیچ تکواژ دیگری دانست، نباید آن را عنصری مستقل به شمار آورد بلکه باید آن را جزئی از وابسته های پیشین (چنین) و (چنان) به شمار آورد که از آنها جدا افتاده است به عبارت دیگر اگر «چنین و چنان » وابسته ی پیشین گروه اسمی باشند. همیشه با جزء گسسته خود، یعنی (ی) که در پایان گروه اسمی می آید، همراه اند و نمی تواند در این موارد (ی) را یک تکواژ مستقل بایک وابسته ی جداگانه به شمار آورد، پس به جای آن که بگوییم در فارسی دو تکواژ (چنین) و (چنان) داریم، باید بگوییم در زبان فارسی دو تکواژ (چنین …ی) و ( چنان …ی) داریم که همیشه واژه های همراه آنها در محل (…) قرار می گیرد. چنین کتابی، چنان مردی. تکواژ های چه، هر ، هیچ نیز اغلب همین وضعیت را دارند : چه آدم هایی پیدا می شوند! هر کسی برای کاری ساخته شده است . هیچ چراغی روشن نبود.

سوال: فریده و حمیده چند تکواژ است؟
پاسخ: دو تکواژ. فرید و حمید تکواژ آزاد و (ه) تکواژ وابسته اشتقاقی.
اگر بگوییم (-ِ) (ه / هه) تکواژ نیست ،باید بپذیریم که فریده و حمیده همان فرید و حمیدند در حالی که چنین نیست پس بهتر است بگوییم «-ٍ»(ه) تنها در پایان اسم های خاص، به مفهوم تانیث دلالت دارد، پس در این موارد خاص، این عنصر ، یک تکواژ به شمار می آید و از آن جا که واژه ی جدید می سازد، ( به این دلیل که نمی توان به فریده و حمیده ، فرید و حمید گفت و بعد ادعا کرد که این دو، گونه های آزاد هم اند) اشتقاقی است.

سوال: راه شناخت ساده ی مجاز چگونه است،
پاسخ: کلمه را بر می داریم و جای آن حقیقت مورد نظر را قرار می دهیم ، باید صددرصد معنی حاصل شود. به عبارت دیگر مجاز را بر می داریم و حقیقت را جای آن می گذاریم باید صددرصد معنی بدهد، مثل( کلاس، درس می خواند) از جمله (کلاس) را بر می داریم جای آن (بچه ها) می گذاریم صددرصد جمله معنی می دهد.( بچه ها درس می خوانند)
• ایران برنده شد ← تیم برنده شد.
• ( دامن از خاک بر چیدم) به جای خاک دنیا قرار می دهیم، جمله معنی می دهد ( دامن از دنیا بر چیدم). مجاز نمی تواند چند کلمه با جمله باشد مجاز یک لفظ است مثل: ( جهان دل نهاده بر این داستان) به جای (جهان) (مردم) می گذاریم. می شود (مردم دل نهاده اند بر این داستان) پس مجاز، یک لفظ است بر چند معنی که یک معنای آن حقیقی و بقیه ی معناها غیر حقیقی است.

سوال: تفاوت (نماد) و (استعاره) چیست؟
مشبه در استعاره یک چیز ودر نماد چند چیز است.
مثلا یکی عکس کبوتری می کشد و آزادی را اراده می کند، یکی دیگر کبوتری می کشد وشهادت را مطرح می سازد و دیگری شهید را اراده می کند وقتی کبوتر را در معنای استعاری شهید، شهادت، آزادی، صلح، رهایی و…… به کار می بریم، نماد است. در حالی که وقتی می گوییم ( زبادام تر، آب گل را بریخت) بادام تر، استعاره از چشم است و مشبه ، فقط چشم است.
نی در مصراع: بشنو از نی چون حکایت می کند. استعاره است یا نماد؟
بهتر است برای دانش آموزان ، خیلی نماد مطرح نشود و به راحتی بگوییم(نی) استعاره است.
( پخته وخام) در بیت زیر ، نماد است یا استعاره؟
در نیابد حال پخته ، هیچ خام پس سخن کوتاه باید والسلام
پخته وخام، صفت در معنای استعاری است. اگر پخته وخام، با هم یک کل اراده کند، کنایه است. به عبارت دیگر اگر دو کلمه متضاد در کنار هم قرار بگیرد و از آن ها یک مفهوم اراده شود، کنایه است مانند: شب و روز، کنایه از همیشه است.

سوال : منظور از چاپ سنگی چیست.
پاسخ: ساده ترین انواع چاپ که قبل از چاپ سر بی و اختراع ماشین چاپ معمول بود. که نوشته را روی یک پاره سنگ صاف صیقلی بر می گرداندند. سپس با وسایل مخصوص از روی سنگ هر چند نسخه ای که لازم بود چاپ می کردند(مقابل چاپ سربی)
جناس تام
(همگونی)جناس تام که هنری ترین گونه ی این آرایه شمرده تواند شد که دو پایه در گفت و نوشت به یکبارگی یکسان باشد( بدیع: دکتر جلال الدین کزازی)
زکوی میکده دوشش به دوش می بردند امام شهر که سجاد می کشید به دوش
دوش آگهی ز یار سفر کرده داد باد من نیز دل به باد دهم، هر چه بادباد
عشق شوری در نهاد ما نهاد جان مادر پوسته ی سودا نهاد
بنابراین زمانی بین دو کلمه جناس تام می تواند باشدکه هر کلمه در لغت نامه ی فارسی یک مدخل مستقل با معنی ویژه ی خود داشته باشد یعنی واژه ا ی با یک مدخل قاموسی، با واژه ی همسان خود در معنی استعاری، کنایی، نمی تواند جناس تام درست کند ومعنی استعاری، کنایی ، مجازی، جواز بر دریافت جناس تام نیست. مثال:
خلد گر پا خاری آسان بر آرم چه سازم به خاری که بر دل نشیند
بین در واژه ی فوق جناس وجود ندارد چون : هر دو واژه درمعنی قاموسی یکی هستند فقط در مصرع دوم خار درمعنی استعاری (عشق – درد و……) است و این معنی استعاری دال بر جناس نمی تواند باشد.
خرگم شده را بخواند کای یار اینک خرتو بیار افسار.
بین واژه های مشخص شده جناس نیست. به همان دلیل فوق
در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را شکرکان محنت بی حد و شمار آخر شد
بین دو واژه فوق جناس نیست چون هر دو در معنایی قاموسی یکی است فقط ( شمار) در مصرع اول در زنجیره ی گفتار با قرار گرفتن در کنار عبارت فعلی (در …………….نیاوردن) معنی کنایی می دهد. به تنهایی همان (شمار) است نه چیز دیگر.
( یک ره زره دجله منزل به مداین کن وز دیده دوم دجله بر خاک مداین ران)
جناس نیست.
گروه آموزشی استان زنجان

چند نکته در باره زبان فارسی

دستور زبان فارسی

۱- در ماضی مستمر و مضارع مستمر “تکیه در کجا قرار می گیرد؟
جواب: حقیقت این است که درباره­ی فعل و ساختمان آن در زبان فارسی تحقیق دقیقی صورت نگرفته است. از یک سو فعلها را به ساده و پیشوندی و مرکب تقسیم کرده­اند و فعلهای مرکب را دارای دست کم دو جزء اسمی و فعلی (پایه و همکرد یا جزء غیرصرفی و جزء صرفی ) دانسته­اند و جز آنها را – اگر پیشوندی نباشد – ساده دانسته­اند.از سوی دیگر، فعل­ها را در همه­ی انواع آن، یک واژه به شمار آورده­اند و مثلاَ فعل مرکب “روی داد” را یک واژه شمرده­اند.همچنین گفته­اند: واحد تکیه­دار در زبان فارسی واژه است… و هر واژه­ی مرکب فقط یک تکیه دارد.۱یعنی واژه­های فارسی – چه ساده و چه مرکب- فقط یک تکیه دارند.اگر این مقدمات را بپذیریم باید بگوییم:
الف: هر واژه – چه ساده و چه مرکب- در زبان فارسی یک تکیه دارد.
ب: ماضی مستمر یا مضارع مستمر، یک واژه است.
ج: پس ماضی مستمر یا مضارع مستمر، یک تکیه دارد.
ولی آقای وحیدیان کامیار در کتاب “نوای گفتار” ص ۳۱ نوشته­اند:” ماضی مستمر یا ماضی درجریان در حکم یک کلمه نیست، زیرا شکاف­بردار است و هم مکث بالقوه در میان دو اجزای آن میسر است و لذا هر جزء یک تکیه دارد، تکیه­ی هر جزء روی هجای اول است : داشتم می رفتم
در ماضی مستمر نقلی، تکیه­ی فعل، “داشتن” روی هجای آخر است، مثل: داشته­می­رفته
مضارع مستمر یا در جریان نیز مانند ماضی مستمر، دو واحد است و لذا دارای دو تکیه. تکیه­ی جزء اول روی هجای دوم است و تکیه­ی جزء دوم روی هجای اول:دارم­می­خورم
اکنون باید پرسید: آیا ماضی یا مضارع مستمر یک واژه­اند یا دو واژه؟
اگر یک وازه­اند، پس باید یک تکیه داشته­باشند. اگر دو واژه­اند پس چگونه آنها را جزء فعل­های ساده به شمار­می­آوریم؟از این گذشته، اگر دو واژه­اند نقش هر یک چیست؟سرانجام “دارم­می­روم” یک فعل است یا دو فعل؟
به نظر بنده، ماضی مستمر و مضارع مستمر یک فعل هستند و یک واژه­ی چند تکواژی به شمار می­روند و یک تکیه دارند، جای تکیه روی هجای پیشوند،می، است: داشتم­می­آمدم دارم­می­آیم
۲- اسمهایی که نشانه­ی صفت نسبی “ی” می­گیرند، در ترکیب­ها اسم هستند یا صفت ؟
ج: افزودن”ی” نسبت به اسم دو حالت پیش می­آورد:
خانه+ گ+ ی= خانگی
خانواده + گ + ی= خانوادگی
اسم + پسوند + پسوند:
مرد + انه + گ+ی = مردانگی
صفت + ه + گ + ی= هفتگی
قید + گ + ی= همیشگی
پیشوند+ اسم + میانجی+ پسوند:
بی+ برنامه + گ + ی= بی برنامگی
نتیجه:
ساختمان حاصل مصدر:
۱- صفت مفعولی + میانجی + ی = گرفتگی (مشتق)
۲- صفت فاعلی+ میانجی + ی = گویندگی (مشتق)
۳- اسم + میانجی + ی = خانگی، بچگی (مشتق)
۴- قید + میانجی + ی= همیشگی (مشتق)
۵- پیشوند + اسم + میانجی + ی = بی­برنامگی، بی­مزگی (مشتق)
۶- پیشوند + بن ماضی + پسوند+ میانجی + ی = هم­بستگی (مشتق)
۷- اسم + بن ماضی + پسوند+ میانجی + ی = تورفتگی، برق­گرفتگی، ضرب­دیدگی ( مشتق- مرکب)
۸- اسم + پسوند + میانجی + ی = مردانگی (مشتق)
۹- صفت + پسوند + میانجی + ی = آزادگی، بردگی، جاودانگی، پارگی ( مشتق)
۱۰- صفت + بن ماضی+پسوند + میانجی + ی = حلال­زادگی (مشتق – مرکب)

۳٫ چگونه می­توان بدون قرار دادن واژ‍ه در جمله جای تکیه را مشخص نمود؟
همان­گونه که در کتاب “زبان فارسی ۳″ صفحه­ی ۳۶ آمده است:
در زبان فارسی جای هجاهای تکیه­دار مشخص است… تکیه­ی واژه­هایی که اسم یا صفت هستند، بر هجای پایانی واقع می­شود.”البته وقتی وا‍‍‍‍ژه­ها را به طور معمولی و پشت سر هم به کار می­بریم، اصلا متوجه نمی­شویم که برخی از هجاها را با فشار بیشتر تلفظ می­کنیم. تنها درحالت­های آگاهانه – یعنی وقتی قصد شناخت تکیه را داریم- و یا در آزمایشگاه صداشناسی می­توان جای تکیه و فشار مورد نظر بر یک هجای واژه را معلوم کرد.پس بهتر است که قواعد تکیه را به خاطربسپاریم و بگویم که هجای پایانی اسم­ها و صفت­ها تکیه دارند. یا مثلاًَ تکیه­ی سوم شخص ماضی ساده روی هجای پایانی آن است.جای تکیه فعل­ها و انواع آن، در کتاب راهنمای معلم زبان فارسی۳ ص ۶۹ (چاپ۱۳۸۱) آمده است.
۴٫ در باره­ی تتابع مضاف­الیه و مضاف­الیه مضاف­الیه توضیح دهید:
ج: تتابع اضافات یعنی اینکه دو یا سه یا . . . مضاف الیه برای هسته در یک گروه اسمی. مانند:خانه­ی همسایه­ی من
مضاف­الیه مضاف­الیه، وابسته­ی وابسته است و به هسته­ی گروه اسمی مربوط نیست. مانند:باغ روستای احمدآباد
در تتابع اضافات همه­ی مضاف­الیه­ها وابسته­ی هسته به شمار می­آیند و به آن مربوطند.
متمم اسم
۵٫ چه نوع اسمهایی نیاز به متمم دارند؟
همان گونه که برخی از فعل­ها گذرا به متمم هستند و با داشتن حرف اضافه­ی اختصاصی به متمم نیاز دارند، بعضی از اسم­ها نیز از چنین خصوصیتی برخوردارند. فعل مرکب “آشتی کردن ” از جمله فعلهایی است که حرف اضافه­ی اختصاصی دارد:”آشتی کردن با” و بدون متمم، معنای فعل و در نتیجه مفهوم جمله ناقص می­ماند. واژه­ی “جدایی” هم از جمله اسم­هایی است که با داشتن حرف اضافه­ی اختصاصی “از” به متمم نیاز دارد و بدون آن، معنای “جدایی” ناقص خواهد بود:جدایی از دوست دشوار بود.” از دوست” متمم است ولی نه متمم فعل ؛ زیرا فعل اسنادی “بود” نیازی به متمم ندارد، بلکه متمم اسم “جدایی” است که در جمله­ی بالا نقش “نهاد” دارد.
متمم اسم درباره­ی اسم پیش از خود – و به ندرت پس از آن- توضیح می­دهد و معنای آن را تمام می­کند؛ یعنی اسمی که در جمله نفش نهادی، مفعولی، مسندی یا متممی دارد، بدون متمم خود ناقص می­ماند و حرف اضافه هم جزء ذات آن اسم است:«انتقاد از نارسایی­ها لازم است.»نارسایی­ها متمم است ولی نه متمم فعل، بلکه متمم اسم” انتقاد” که در این جمله نقش نهادی دارد.
نمونه­های دیگر:
کاسه پر از آب است. ( آب متمم صفت که در جای اسم نشسته و نقش مسندی دارد)
مبارزه با استعمار تاریخ طولانی دارد. ( متمم مبارزه در نقش نهاد)
او به جنگ با دشمن پرداخت. (دشمن متمم اسم جنگ است که در این جمله نقش متمم دارد —– متمم اسم)
جدایی از او برای من دشوار بود. ( او متمم اسم “جدایی” است که نقش نهادی دارد و “من” متمم “او” است که نقش متممی دارد—– متمم متمم است.)
رییس جمهور مصاحبه با خبرنگاران را پذیرفت.(خبرنگاران متمم اسم “مصاحبه” است که نقش مفعولی دارد—- متمم مفعول)
نکته­ی مهم: متمم اسم با اسم خود مجموعاً یک نقش دارد و در جایگاه یک نقش اصلی می­نشیند. به همین دلیل، با وجود اجباری بودن متمم اسم و لزوم آن در جمله، مستقل به حساب نمی­آید و از اجزای اصلی جمله شمرده نمی­شود.
جمله­ی : کاسه پر از آب است.
سه جزئی مسندی است و متمم “آب” با حرف اضافه جزئی از گروه اسمی “پر” به شمار می­رود که نقش مسندی دارد. هم­چنین:«انتقاد از نارسایی­ها لازم است.»”انتقاد از نارسایی­ها” نهاد جمله است و متمم “نارسایی­ها” جایگاه مستقل ندارد.
تعداد اجزای جمله را فقط فعل تعیین می­کند.گاه متمم اسم را می­توان به وابسته­ی یسین (صفت یا مضاف الیه) تبدیل نمود:رئیس جمهور در یک مصاحبه­ی مطبوعاتی اعلام کرد….
مصاحبه­ی مطبوعاتی= مصاحبه با مطبوعات.
انتقاد از نارسایی­ها لازم است.
انتقاد نارسایی­ها لازم است.
مضاف­الیه
تعدادی از اسم­های متمم­خواه:
نزاع با گفتگو با صلح با مناظره با جنگ با مناقشه با نبرد با سازش با رو بوسی با مقابله با وداع با دعوا با مدارا با مسابقه با معامله با

فعل مرکب

۷ – راه تشخیص فعل مرکب از ساده چیست؟
ج- برای تشخیص فعل مرکب از ساده چند راه وجود دارد که هر یک در جای خود مفید و کارگشا است. قبل از ذکر این شیوه­ها نکته­ای به تأکید تمام یادآوری می­کنیم و آن توجه به فعل در زنجیره­ی جمله است. فعل را به طور مجرد و خارج از جمله بررسی نکنیم، چه بسا فعلی در یک جمله ساده باشد و همان فعل در جمله­ی دیگر، در هم نشینی با اجزای متفاوت، مرکب به شمار­آید. اما راه­های تشخیص :
۱٫ در جمله­های چهار­جزئی مفعولی- متممی، اگر پیش از فعل اسم یا صفتی باشد که نه مفعول است و نه متمم،قطعاًباجزء فعلی، یک فعل مرکب به شمار­می­آید. مثال:
۱٫ احمد پول را از من قرض گرفت.
نهاد مفعول متمم فعل مرکب
تهمینه نام سهراب را برای پسرش انتخاب کرد.
نهاد مفعول متمم فعل مرکب
سارق پول­ها را از بانک سرقت نمود.
فعل مرکب
۲- در جمله­های چهار جزئی متمم – مسندی یا مفعولی – مسندی نیز اگر جزء غیرصرفی (پایه) نقش متمم یا مسند نداشته­باشد، حتماً جزئی از فعل مرکب است:
مردم از پوریای­ولی به عنـــــوان پهلوان نام می­بردند.
نهاد متمم گروه حرف اضافه مسند فعل مرکب
من او را عاقل گمان کرده­بودم.
نهاد مفعول مسند فعل مرکب
۳- عبارت­های کنایی دارای فعل- که اجزای آن امروزه تک تک معنای خاصی دارد که با معنای کل عبارت کاملاً متفاوت است- همیشه فعل مرکب هستند.
او دست به عصا راه می­رود (= احتیاط می­کند)
نهاد فعل مرکب
جمله­ی بالا دو جزئی است.
او به من فخر می­فروشد. (=ناز می­کند یا غرور دارد)
نهاد متمم فعل مرکب
۴- مفعول­پذیری : اگر در جمله­ای مفعول همراه با نشانه­ی خود بیاید، فعل دارای جزء اسمی یا صفتی حتماً مرکب است:
احمد این کتاب را مطالعه کرد.
فعل مرکب
دزد پول­ها را سرقت نمود.
فعل مرکب
در جمله­ی «دزد پول­ها را به سرقت برد.»فعل جمله ساده است و “به سرعت” متمم قیدی و قابل حذف است: دزد پول­ها را برد.
۵- هم معنایی با “گرداند”
اگر بتوانیم فعل یک جمله را با ” گرداند” عوض کنیم به طوری که معنای جمله تغیر نکند، فعل حتماً ساده و جزء پیش از آن “مسند” است، مثال:شاعر، مجلس را گرم نمود. (گرداند) طوفان خانه­ها را خراب کرد.( =گرداند)
مسند مسند
دشمن نقشه­های ما را نقش برآب ساخت. (= گرداند) نهاد مفعول مسند فعل
۶- منفی ساختن فعل و افزودن “هیچ” “ی” پیش و پس از جزء غیر صرفی(پایه):
اگر باز هم در ساده یا مرکب بودن فعل تردید داشتیم، باید آن را منفی کنیم و پیش و پس از پایه ” هیچ” و وابسته­ی پسین”ی” بیفزاییم، اگر جمله معنا داشت، فعل حتماً ساده است و در غیر این صورت، مرکب خواهد بود. مثلاً:احمد برای پیروزی خود تلاش کـــــرد.
مفعول فعل ساده
ممکن است بگوییم : فعل “کوشش کرد” مرکب است زیرا مترادف با فعل “کوشید” است که خود ساده به حساب می­آید. اما این نظر، درست نیست. هر فعلی که یک مترادف ساده داشته باشد، ساده نیست. جمله­ی بالا را منفی می­کنیم:احمد برای پیروزی خود هیچ تلاشی نکرد. (= انجام نداد)
درباره­ی جمله­ی : من درس را یاد گرفتم” نمی­توانیم بگوییم: من درس را هیچ یادی نگرفتم.
می­بینیم که ملاک گسترش­پذیری (وابسته­پذیری ) در این جا دیده می­شود و بعد از “کوشش” وابسته­ی “ی” آمده است و جمله هم معنای کاملاً درست و رایجی دارد. چرا باید از ملاک وابسته­پذیری فقط در ساخت­های مثبت استفاده کنیم؟اگر فعلی در شکل مثبت خود مرکب باشد،باید در شکل منفی و دیگر ساخت­ها هم مرکب بماند. فراموش نکنیم فعل مرکب، آن است که مصدر مرکب داشته­باشد و بن مضارع آن نیز به صورت مرکب رایج باشد.
نکته­ی مهم دیگر آن است که برخی به جزء‌غیر­صرفی (پایه) وابسته­ای می­افزایند و می­گویند : معنا دارد. اما معنا­داری به تنهایی کافی نیست، فعل باید کاربرد عام داشته باشد و رایج هم باشد.
۷- جانشین­پذیری
اگر در ساده یا مرکب بودن فعلی در جمله تردید داریم، می­توانیم قسمت فعلی را با فعل هم­معنای آن عوض کنیم تا تردید ما برطرف شود. مثال:الف: احمد حرف جالبی زد.
ب: احمد حرف جالبی گفت.
پ : احمد حرف جالبی بر زبان آورد.
می بینیم فعل­های “گفت” و “بر زبان آورد” معادل و هم­معنای فعل “زد” است. پس فعل “زد” در جمله­ی الف ساده است. توجه به نظام معنایی و کاربرد ها و معانی متفاوت یک فعل در جمله در تشخیص ساده و مرکب بودن آن، ضروری و روشنگر است.مثال دیگر:
الف: او با من مصاحبه کرد.
ب: او با من مصاحبه انجام داد.
فعل “کرد” در جمله­ی الف به معنای “انجام داد” است و ساده به شمار می­رود.
همان­گونه که اگر فعلی به معنای “گرداند” یا “گشت ” (= شد) باشد، فعل ربطی و اسنادی (مسند خواه) محسوب می­شود، فعل “کرد” کرد نیز اگر به معنای “انجام داد” باشد، همیشه ساده و گذرا به مفعول است و جزء پیش از آن (اسم یا صفت) مفعول جمله به شمار می­آید.
مثال دیگر:
الف: احمد سوگند خورد.
ب: احمد سوگند یاد کرد.
پ: احمد سوگند به جای آورد.
فعل “خورد” در معنای “به جای آورد” و “یاد کرد” آمده و ساده است و “سوگند ” مفعول آن شمرده می­شود.
اغلب، نقش مفعول با فعل خود، با فعل مرکب اشتباه می­شود. یعنی مفعول جمله را جزء اسمی یا صفتی (پایه) فعل می­پندارندو خطا در همین جاست. اگر نتوانستیم با قاعده­ی جانشینی و معادل معنایی، جزء پیشین فعل را مفعول به حساب آوریم، فعل ما مرکب خواهد بود.گاهی نیز -به ندرت – جزء پیشین، متمم اسم است؛ مانند:کودک زمین خورد = کودک به زمین خورد = کودک به زمین افتاد.
فعل “خورد” ساده است و “زمین” نقش متممی دارد که نقش­نمای آن به قرینه­ی معنوی حذف شده است.منظور از ساخت­گرایی و پرهیز از معنی­گرایی نیز دقیقاً به این معناست که :
۱- فعل­ها را باید در ساختمان جمله بررسی کرد نه خارج از آنها.
۲- به کاربرد­های گوناگون فعل در جمله توجه نمود.
۳- نشانه­های لفظی (نقش نماها ) اهمیت دارند و استثنا­پذیر نیستند.
برای مثال : نشانه­ی “را” همیشه و همه جا – در زبان فارسی معیار امروز- نقش­نمای مفعول است و معنای آن مورد نظر نیست. در جمله­ی “پرستار کودک را غذا داد” “کودک” مفعول اول جمله و “غذا” مفعول دوم آن است و جمله دو مفعولی شمرده می­شود. نباید بگوییم “را” یعنی “به” و جمله در اصل چنین بوده است:” پرستار به کودک غذا داد.
آن چه اهمیت دارد شکل فعلی جمله و قاطعیت نقش­نمای مفعول است. هم چنین جمله­ی “دلم گرفت” با جمله­ی “احمد حقش را گرفت” یا “پلیس دزد را گرفت” تفاوت دارد، در جمله ی اول “گرفت” یعنی “غمگین شد”، در جمله­ی دوم “گرفت” یعنی “به دست آورد” . در جمله­ی سوم ” گرفت” یعنی “دستگیر کرد”.فعل­ها تفاوت­های معنایی دارند و یک فعل به حساب نمی­آیند.”گرفت” جمله­ی اول ناگذر و در جمله­ی بعدی گذرا به مفعول است..در دستور مبتنی بر ساخت­گرایی، تعیین نقش و معنای یک واژه به هم نشینی آن با دیگر واژه ها بستگی دارد که به آن ارتباط افقی یا ساختاری می­گویند.مثال:
الف: سرم به سنگ خورد.
ب: لباسش به من خورد.
پ: کودک شیر خورد.
در جمله­ی الف “سرم به سنگ خورد” یک جمله­ی کنایی و مجموعاً یک فعل مرکب است و نهاد آن “من” بوده که حذف شده است.درجمله­ی “ب” لباس نهاد جمله، “من” متمم و “خورد” فعل آن و ساده است؛ یعنی اندازه شد.در جمله ی “ب” “خورد” یعنی نوشید و این معنا از هم­نشینی آن با کودک و شیر پیدا می­شود.در جمله­ی الف، هم­نشینی فعل “خورد” با سر و سنگ، فعل مرکب کنایی ساخته است.در جمله­ی ب، هم­نشینی “خورد” با لباس، فعل ساده­ی گذرا به متمم پدید آورده است. در جمله ی پ هم نشینی “خورد” با شیر و کودک، فعل را ساده و گذرا به مفعول نموده است.
از دو ملاک “وابسته­پذیری و نقش­پذیری سخن نمی­گوییم زیرا شرح آن در کتاب درسی آمده است.
به طور خلاصه :برای تشخیص فعل ساده از مرکب باید سه نکته را مهم دانست:
۱- توجه به معیار صرفی یعنی استفاده از قاعده­ی جانشین­پذیری.
۲- یعنی هم به جای فعل مورد نظر فعل­های مناسب دیگر قرار دهیم و هم به جای جزء غیرصرفی یا پایه (اسم/ صفت) نمونه­های دیگر بیاوریم.
۳- مثال : او مرا خسته کرد
بیچاره
خفه
ناتوان
مقروض ….
عوض کردن محتوای مسند و آوردن نمونه­های دیگر جمله را بی­معنا نمی­سازد. پس فعل ما ساده است. اگر مرکب بود، نمی­توانستیم جزء پیشین آن را تغییر دهیم. در فعل مرکب دو جزء اسمی و فعلی تجزیه­پذیر و قابل جداسازی و جانشین­سازی نیستند، مثال:حادثه­ی تلخی روی داد.به جای “روی ” هیچ واژه­ی دیگری نمی­توان آورد که معنا­داری جمله را حفظ کند؛ جز در یک مورد که آن هم “رخ” است و این واژه با “روی” در این جمله کاربرد یکسان دارد. پس فعل ما مرکب است.
۲- توجه به معیار نحوی، یعنی استفاده از قاعده­ی هم نشینی و نظام­معنایی در تشخیص ساده یا مرکب بودن فعل (نقش­پذیری و وابسته پذیری جزء پیشین فعل)
۳- توجه به معیار اوایی، یعنی استفاده از عوامل زبر­زنجیری و درنگ در تشخیص ساده یا مرکب بودن فعل. اگر فعل جمله مرکب باشد، چون یک واژه به شمار می­رودپس یک تکیه دارد. اگر بتوانیم پس از جزء پیشین فعل مکث یا درنگ کنیم، حتماً غعل ما ساده خواهد بود.برای این که بدانیم مکث یا درنگ چگونه در تشخیص ساده یا مرکب بودن فعل دخالت دارد از یک شیوه­ی ساده و علمی استفاده می­کنیم:استفاده از نقش تبعی “تکرار:
او مرا بیچاره کرد بیچاره
من همه چیز را خراب کردم خراب
اگر فعل ما مرکب بود، هرگز نمی­توانستیم قسمتی از آن را بعد از فعل تکرار کنیم. در نقش تبعی، مسندی که بعد از فعل می­آید به جمله پایان می­دهد و بعد از آن باید کاملا درنگ نمود و ساکت شد. اما نمی­توانیم بگوییم:
حادثه­ی بدی روی داد روی
او مرا درک نمی­کند درک
اکنون بر فراز ایوان­ها قرار داریم قرار